گل خوشبو دگر احوال زارم را نمی پرسی
حدیث و قصه ی شب های تارم را نمی پرسی
منم آن بلبل عاشق که عمری با تو سر کردم
نمی آیی نوای تلخ تارم را نمی پرسی
چه ایامی که جز راه وصالت را نپیمودم
کنون حتی پس از مرگم مزارم را نمی پرسی
مرا همساز خود کردی ولی ساز دلم بردی
قرار من هوای بی قرارم را نمی پرسی
به مسلخ بردی آن یاری که آهوی کنارت بود
وفادارا! دگر اندوه دارم را نمی پرسی
سفر کردم پس از تو کوچه های شهر باران را
گل باران چرا مرگ بهارم را نمی پرسی
پس از تو شعله گشتم از غم بسیار دل مردم
چرا ای یار حدیث انتظارم را نمی پرسی
بهزاد محمدی/شیدا
حدیث انتظار
مدیر انجمن: behzad.mohamadi
-
- --۞ کاربر ویژه ۞--
- پست: 20
- تاریخ عضویت: جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰, ۵:۵۹ ب.ظ
-
- ★★★ نورچشمی ★★★
- پست: 94
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۰, ۸:۱۱ ب.ظ
Re: حدیث انتظار
درود بر بهزاد عزیز.
دست مریزاد بزرگوار... چونان همیشه دل سرایی شما دل چسب و زیبا بود . همواره چشم به راه شعر های نازنین شما هستیم . دست گرمت را از دورها می فشارم . شادزی .
پیام سیستانی
دست مریزاد بزرگوار... چونان همیشه دل سرایی شما دل چسب و زیبا بود . همواره چشم به راه شعر های نازنین شما هستیم . دست گرمت را از دورها می فشارم . شادزی .
پیام سیستانی
-
- --۞ کاربر ویژه ۞--
- پست: 20
- تاریخ عضویت: جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰, ۵:۵۹ ب.ظ
Re: حدیث انتظار
پیام : یار دیرین
چشمان شعر من با نواخت های تو تر می شوند و دل شعرم مبتلا تر .
به شعر من باز هم اشک و بی قراری ببخش .
همواره به تو می نگرم همواره بی که پلک زنم .
چشمانم را تنها مگذار.
چشمان شعر من با نواخت های تو تر می شوند و دل شعرم مبتلا تر .
به شعر من باز هم اشک و بی قراری ببخش .
همواره به تو می نگرم همواره بی که پلک زنم .
چشمانم را تنها مگذار.
-
- --۞ کاربر ویژه ۞--
- پست: 22
- تاریخ عضویت: شنبه ۷ آبان ۱۳۹۰, ۷:۴۳ ب.ظ
- جنسیت: مرد
آهنگ دل و چیدن برگ های پاییزی از شاخه ی عمرمان باقی خواهد ماند.
ترنم کلام تو پاییز عمر من است که دل را تا ابد زنده نگه می دارد.
هیچ وقت خودم را تنها احساس نکردم وقتی که تو پرنده ی ذهن ات را در فضای بارانی فصل های عمرم پرواز می دهی.
شاید شیدا یعنی همین که هزار شیدا آفریده باشد در بام روزگاری که می شود شیدا شد و به شیدایی سخن گفت و به
تماشای عشق، ایستاد.
انجمن ات را در دل های پاییزی جست و جو کردم و در شهر آرزوهای کلامت ، دل سپردم و دانستم که با شعر پاییزی ات
سال ها زندگی خواهم کرد شاعر.
با احترام... دوست
ترنم کلام تو پاییز عمر من است که دل را تا ابد زنده نگه می دارد.
هیچ وقت خودم را تنها احساس نکردم وقتی که تو پرنده ی ذهن ات را در فضای بارانی فصل های عمرم پرواز می دهی.
شاید شیدا یعنی همین که هزار شیدا آفریده باشد در بام روزگاری که می شود شیدا شد و به شیدایی سخن گفت و به
تماشای عشق، ایستاد.
انجمن ات را در دل های پاییزی جست و جو کردم و در شهر آرزوهای کلامت ، دل سپردم و دانستم که با شعر پاییزی ات
سال ها زندگی خواهم کرد شاعر.
با احترام... دوست