هوای ابری و نبودنت و این دل من
وقتی دل آسمون میگیره ، هنگامی که ابرها کبود رنگ می شوند ،
دل ابرها پر از باریدن میشه ...
ابرها شروع می کنن به بارش و ریختن قطره های پاک بر زمین
اون لحظه است که منم می گریم و آرزو می کنم در این هوای پراز احساس کنارم باشی صدات و بشنوم ،چشمانم نگاهت رو ببینه ،دستانم دستهای مهربانت رو بگیره ...
باشی تا با هم نظاره گر ریزش بارون از عرش خدا به فرش خدا باشیم
پیشم باشی تا از غرش آسمون نترسم ، باشی تا من با دل پر از کینه آسمون تنها نباشم ...!!! دل مهربون و همیشه پاک تو کنارم باشه ...
می خوام اون لحظه باشی تا از احساسم زیر بارون برات بگم ... بگم بارون و هوای ابری و با همه زیباییش با تو دوست دارم
آه ... چقدر این آرزوی محال با تو بودن توی سینه ام سنگینی میکنه ...
کاش می شد سینه ام را از هم بشکافم و نامت را ، از روی قلبم پاک کنم ولی افسوس ... قلب من بی نام و یا تو دلیلی برای تپیدن ندارد ! بی تو این قلب من در سینه ام خواهد مرد ...
این هوای بارانی و ابرهای پرپر شده و زیبا ، با بغضی که از نبودن تو در دل دارم تبدیل شده به یک هوای پر از دلتنگی برای تو ... تویی که برایم عزیزترینی ...!
ثبت در سایت شعر نو بتاریخ 1389/11/29 ساعت 21:35
http://www.shereno.com/news2.php?op=show&id=10878