دوبیتی های دلتنگی

[ابراهیم شیخ ویسی/شیخ]

دو چشم ناز شیدایم تو بودی

نگاه موج دریایم تو بودی

دلت آئینه ی غم دیدگان است

طلوع صبح زیبایم تو بودی





گلوی سرخ و زخم ساز بشکست

سکوتم را بخوان آواز بشکست

نه برگی می چرد درشاخه پاییز

نه زندان خانه ی پرواز بشکست




زبام عاشقان یاران پریدند

نفس های گل زنبق چریدند

لب بامی که دلبر خانه می ساخت

هزاران ساز بی آواز دیدند




گل سوسن که در قابش کپک زد

رگان برگ سرخ پونه لک زد

ندیدی باغبان چون سایه برخاست

به زخم کهنه ی نرگس نمک زد




ندانستم چرا دل سینه می زد

بلا را بر دل بی کینه می زد

ندانستم چرا خاکستر دل

غباری بر رخ آئینه می زد

[bahar]

واقعاْ محشررررررررررررررره،توووووووووووپِ تووووووووووووووپه

[zohremirshekar]

بر ما بتاب انوار خویش ای یار رخ مهتاب ما
یا دست ها آور به پیش ای قاضی الحاجات ما
حاجت لقای مه لقاست در دولت ماهی دلان
ظل چون شودشب بردَرَد آن پرده ازحاجات ما
95/3/21
زهره میرشکار

[zohremirshekar]

غیر رویش همه رخ ها به نهان است مرا
یا رب از روز ازل جان و جهان است مرا
گر بپرسند چرا عمر تو محجور گذشت ؟
حاجت آن نیست بیان آنچه عیان است مرا
95/3/16
زهره میرشکار

[zohremirshekar]

بی اختیار گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
آن دم که دست تمنا به سویم چنگ می شود
دنیا به من نمی رسد و از من عقب تر است
من تند می روم یا که پای جهان لنگ می شود
95/2/31

کاسه ی بدرقه ی آب ، چو چشمان تو شد
این دو پا عزم سفر کرده ام حیران تو شد
عقل گفتم تو برو و عشق گفتم تو بمان
الا ای یار ، که عشق فاتح میدان تو شد
95/2/30

تو نه نانوشته خوانی
و نه نا نخوانده دانی
مگر آن معلم عشق..
دهدت درس تعالی..
95/2/23

خوش آن بندی که هم بندم تو باشی
خوش آن دردی که همدردم تو باشی
ز نا مردان که پیمان را ندانند....
خوش آن عهدی که همعهدم تو باشی

95/2/29

همچو معشوقه وامق که به عذرا شدنش میلرزد
بین ما حادثه ی عشق به رسوا شدنش می ارزد
ز دو صد خار و علف کز دل خاک بیرون رست
غنچه سرخ چو گل شد به شکوفاشدنش می ارزد
95/2/19

از صور خیال دوست من به فلک رسیده ام
غیر چو افکند نظر من به درک رسیده ام
تیر دو چشم یار چون جان و دلم نشانه رفت
زخم نزد دوا نمود من به کلک رسیده ام
95/3/3

حد کمال طی چو شد عشق به خرده ام گرفت
غسل و کفن داد مرا زنده نه مرده ام گرفت
خرده گرفتم به تو تا عشق نشانم نروی......
عشق به تو چیره شد و خرده به خرده ام گرفت
95/3/4

دل وا پس زده ام میل و تمنا دارد
زین غمم یار سوالات و چراها دارد!
دل چوشدتنگ دلی نیست سزاوارعتاب
بازی دل مگرم پرسش و آیا دارد؟
95/3/4
زهره میرشکار

[zohremirshekar]

ماهی برکه تویی ماه پدیدار منم
غرق خوابی همه شب عاشق بیدار منم
رخ زبازارمگیر،جلوه ی خودرابنما
که از این خیل خریدار.... خریدار منم
95/2/14

آزمودیم ز یار درس شب هجران را....
فارغ از ما شد و آموخت به ما حیران را
ز حریم حرمش رانده شدیم تا به ابد....
هچو شیطان که نکرد سجده بر انسان را
95/2/14

بی تو هرشعرمرامرثیه ای طولانیست
که ز هر بیت مرا قافیه ای طوفانیست
نیست شه بیتِ غزل جز الف قامت یار
که ز اغیار مرا ، بیتِ غزل پوشالیست
95/2/18

گر شب ،سر کوی یار ، بیدارم من
بی خواب نی ام بشوق دیدارم من
گر تب کنم و درون من گر گیرد
بیمار نی ام ، ز هجر، بی زارم من
95/2/19
‌ زهره میرشکار
ِ

[zohremirshekar]

گر گزینم دوستی از بهر دل
خوشترآن باشدکه ناباشدزگِل
کزوفای عهدشان ایمن نی ام
بی وفا هرگز نگیرد جا ز دل
95/2/6


ز صورت صفتان غافل
به سیرت صفتان مایل
اندیشه در این اثناء
چون پرده دران حایل
95/2/7


هر چه که در دولت عشاق بسی رنج ماست،گنج شود،عشق عیارش کند
هر چه به ره منزل معشوق قدم کج کنیم راست شود،عشق طیارش کند
هر چه که خاموش نشینیم،سخن کم کنیم گل سخنی،عشق بیانش کند
هر چه که پنهان و چه پیدا بود اندر دلی،فاش شود عشق عیانش کند
95/2/9
زهره میرشکار

[zohremirshekar]

با قاب عکس یک دگر گفتگو کنیم؟؟؟؟
یا دست دعا بر آریم و آرزو کنیم؟؟؟؟
بادست روی دست،نرودکارعشق،پیش
باید به پا بخیزیم و رهی جستجو کنیم

زهره میرشکار

[zohremirshekar]

شوریدم و شیدا شدم
مجنون تر از لیلا شدم
بی عشق گم بودم زخود
با دیدنت ، پیدا شدم
95/1/3
زهره میرشکار

[zohremirshekar]

آن یار کز و باده ی ما مست شود
وزهستی او نیست ما هست شود
ای کاش نظر نیفکند سوی رقیب
کزآن نظرش این دل ما خست شود

94/12/19
زهره میرشکار