رستم كيست؟
رستم قهرمان داستان و پهلوان دلبخواه و مورد علاقهي فردوسى است كه در تمام ميدانهاى جنگ و پهلوانى از جانبدارى و دلبستگى حماسهسراى طوس برخوردار بوده است.
در شاهنامه به عناصر پهلوانى و حماسى بسيار برمىخوريم. پهلوانان در اين كتاب عبارتند از پهلوانان سيستان، خاندان كاوه، پهلوانان اشكانى (كه عبارت بودند از گودرزيان، ميلاديان، فريدونيان و خاندانهاى ديگر)، خاندان نوذر (كه طوس فرزند او بود) و بالاخره سرشناسترين و ممتازترين خاندانها، پهلوانان كيانى كه بزرگترين آنها فريبرز و اسفنديار بودهاند. رستم از يلان سيستان بود، ساكن زابل يا زاول. زابل در جنوب بلخ، مغرب خراسان و شمال بلوچستان واقع و مركز آن شهر غزنين بوده است. زابل قديم تقريباً همان شهر غزنين است كه از شهرهاى خراسان بزرگ و سيستان محسوب مىشد و سيستان (سكستان، سگز، نيمروز يا سجستان) همان است كه امروز مركز آن، شهر زابل فعلى است كه در شمال شهرستان زاهدان واقع شده و در عهد باستان مركز ايران و حكومتنشين بوده و حضرت زردشت، زيج خود را در اين شهر بنا نهاده بود و، به طور قطع و يقين، مىتوان گفت كه بزرگترين پهلوانان و دلاوران حماسى ايران از سيستان برخاستهاند.
نژاد رستم
نژاد رستم به جمشيد، پادشاه پيشدادى، مىرسد. جمشيد، هنگام فرار از ضحاك تازى، با دختر «كورنگ»، پادشاه زابل، ازدواج كرد و از او صاحب پسرى شد كه نام او را «نور» گذاشت. از نور «شيدسب» و از او«طورك» و از طورك «شم» و از شم «اثرط» و از او«گرشاسب» و از گرشاسب «نريمان» و از او «سام» به وجود آمدند. از سام فرزندى به دنيا آمد، كه در هنگام تولد سُرخروى و سفيدْموى بود و بدين سبب او را «زال» يا «زال زر»، كه هر دو به معنى پير است، نام نهادند. سام از تولد اين فرزندِ پيرْسر شرمگين شد و براى نجات خود از اين ننگ، او را به البرزكوه برد و همانجا رهايش ساخت. اما سيمرغ آن كودك را به كنام يا آشيانه خود برد و از او پرستارى ومراقبت كرد تا بزرگ شد و پهلوانى دلير و بىباك گشت و آنگاه به سوى پدر– سام– بازگشت. در هنگام عزيمت زال، سيمرغ، چند پَر از پرهاى خود را به او داد و از او خواست كه هرگاه سختى بزور نمايد يا دشمن سرسختى فرا رسد فوراً پر را آتش بزند تا سيمرغ حاضر گردد و گره از كار او بگشايد. از زال و رودابه فرزندى پديد آمد كه او را رستم نام نهادند. اما پيش از آنكه به زندگى رستم بپردازيم، لازم است تا سيمرغ را به اختصار معرفى كنيم.
سيمرغ
پرنده افسانهاى است كه هم در ادبيات عرفانى ما، حضور دارد و هم در ادبيات حماسى. در منطقالطير عطار، سيمرغ، نماينده حق يا تجلى خودِ حق است كه بر فراز قله كوه قاف منزل دارد. هزاران مرغ به رهبرى هدهد، كه در حقيقت مرشد كامل يا ولى مطلق است، براى رسيدن به حق و آستانبوسى سيمرغ، از مغربزمين به سوى مشرقزمين پرواز كردند و– پس از طى طريق و عبور از واديهاى هفتگانه (طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحيد، حيرت، فنا) كه همانهفت شهر عشق عطار نيشابورى است و بعد ازتحمل مشقات بسيار– عاقبت فقط سى مرغ يا سى پرنده از آنها باقى ماند و بقيه در بين راه يا نابود شدند يا بازگشتند؛ وهمين سى مرغ به وصال سيمرغ رسيدند.
براى كوه قاف نيز تعابير گوناگون موجود است. بعضى گفتهاند كوهى است از زبرجد سبز كه گرداگرد زمين را احاطه كرده و قلهي آن به آسمان مىرسد و هيچكس را ياراى رفتن به قلهي آن نيست بجز سيمرغ و هماى:
وقت خلوت نيست اندر جمع آى
اى هدى چون كوه قاف و تو هماى (مولوى)
عدهاى ديگر كوه قاف را سلسله جبال قفقاز دانستهاند؛ و سرانجام اعتقاد بر اين است كه كوه قاف همان كوه البرز (يا هربرز كوه) است؛ به معنى كوه بلند. بدين ترتيب، نشستنگه سيمرغ قله كوه البرز است كه ضمناً طلوعگاه خورشيد نيز مىباشد و اين مسأله، با كمى تعمق، به آيين مهر يا مهرپرستى يا ميترائيسم مرتبط است.
اما سيمرغ حماسه، پرندهي داستانى و افسانهاى شاهنامه است كه در اوستا به نام «مرغوسئن» و در پهلوى «سين مورو» ناميده شده است. مرغو به معنى مرغ، و سئن به معنى شاهين است. سيمرغ يا «مرغوسئن» پرندهاى است فراخبال، چنانكه در هنگام پرواز، تمام پهناى كوه را فرا مىگيرد و در حقيقت خورشيد به هنگام طلوع، تمام كوهها را در زير خود دارد. لانه سيمرغ بر فراز درختى است در درياى «فراخكرت» يا درياى مازندران؛ و مشخص است كه خورشيد نيز از پشت آبهاى درياى مازندران طلوع خود را آشكار مىسازد. اين درخت، درمانبخش است و دانه همهي گياهان برآن نهاده شدهاست. نام اين درخت «هروليپ تخمه» يا «گونهگون دانه» است. از اين درخت همه داروها و گياهان دارويى به دست مىآيد و به همين سبب است كه سيمرغ شاهنامه، طبيبى ماهر و چيرهدست معرفى شده است و داروهاى مؤثر جهت مداواى رودابه، در هنگام زادن رستم، و نيز براى معالجهي زخمهاى رستم، در جنگ با اسفنديار، فراهم آورده و تجويز كرده است. ضمناً، سيمرغ پيشوا و راهنماى زال و رستم در همه كارها نيز بوده است. در جنگ رستم و اسفنديار، سيمرغ به رستم دستور مىدهد كه از چوبِ گز، كه به شراب آب داده شده، براى نشانه گرفتن چشم اسفنديار استفاده كند؛ و اين خود از كرامات سيمرغ به شمار مىرود. ناگفته نماند كه در آئين مهرى درخت گز– كه درختى نيرومند و مقاوم است و در صحرا و مناطق گرم در زير آفتابِ سوزان پايدارى بسيار دارد– مورد تقدس و احترام است. در اوستا، در بهراميشت از سيمرغ نام برده شده و در شاهنامه نيز چهار نوبت حضور او آشكار است. اولين بار، در زمان كودكى زال، پدر رستم، ظاهر مىشود. زمانى كه سام، فرزند سپيدموى خود، زال، را در البرزكوه رها مىسازد، در آنلحظه، سيمرغ زال را مىيابد و به كنام خود مىبرد و از او نگهدارى و پرستارى مىكند. در اينجا، سيمرغ موجودى مهربان است كه آموزگارى و تربيت زال را به عهده مىگيرد و خرد و تدبير و عقل و راى و توانائى، او را قدرت مىبخشد. بار دوم، تجلى او را در هنگام زادن رودابه درشاهنامه مىبينيم كه، به دليل جثه بزرگ رستم در رحم، زادن رودابه مشكل مىشود و سيمرغ دستور مىدهد پهلوى رودابه را بشكافند و نوزاد را از پهلوى وى خارج سازند– و در واقع عمل «سزارين» يا عمل به دنيا آمدن كودك از پهلوى مادر به وسيله عمل جراحى كه بعدها درباره «سزار»، قيصر روم، انجام گرفت و از آن پس آن عملرا «سزارين» ناميدند و لازم است كه اين عمل را عمل رستمى بنامند؛ زيرا كه تولد رستم در حدود هزار سال قبل از ميلاد مسيح روى داده، در حالى كه ژول سزار قرنها بعد از او، يعنى سال يكصد و دو قبل از ميلاد، متولد شده است. بنابراين، سيمرغ در اين نوبت به صورت پزشكى حاذق و چيرهدست رخ نموده و رودابه و رستم را از مرگ حتمى نجات داده است. دستورات سيمرغ به زال در مورد جراحى رودابه و عمل جراحى توسط موبد، كه در ضمن جراح يا كارد پزشك بوده، و به دنيا آمدن رستم در شاهنامه بسيار خواندنى است. بار سوم، سيمرغ در هفتخوان اسفنديار ظاهر مىشود، اما در اينجا نه به قصد كمك به اسفنديار، بلكه براى نابودى او؛ زيرا كه سيمرغ مظهر دين مهرى و اسفنديار مظهر و قدّيس دين بهى يا زردشتى بود؛ و سرانجام در چهارمين مرتبه در هنگام نبرد رستم و اسفنديار ظاهر مىشود. در اينجا، چون رستم نمىتواند براسفنديار پيروز شود، زال از سيمرغ مدد مىجويد و سيمرغ او را در ساختن تير دوشاخه از چوب گز و نشانه گرفتن چشم اسفنديار ترغيب و راهنمايى مىكند.
در دو مورد اول، سيمرغ تجلى اهورايى و ايزدى دارد و در مرتبه بعد تجلى اهريمنى. چون سيمرغ پيشواى دين مهرى يا تجلىگاه مهر بوده و اين دين در خاندان زال و رستم تداوم داشته، پس سيمرغ فقط به زال و رستم نظر مساعد داشته است كه يكبار بصورت معلم و مربى و بار ديگر به صورت پزشك بر آنان متجلى مىشود و آنان را از مرگ مىرهاند. اما نسبت به اسفنديار و خاندان گشتاسب، كه دين بهى را پذيرفته بودند، نظر موافق نداشت؛ و چنانكه مىدانيم، نبرد رستم و اسفنديار، پيش از آنكه يك نبرد خانگى باشد، يك جنگ دينى بوده است و اسفنديار براى تغيير دين رستم به آيين زردشتى اين ماموريت را پذيرفته بود.
به هرحال، سيمرغ، با اينكه با پيروان آيين بهى سر سازگارى نداشت، اما خود مظهر و سمبل روشنايى و تقدس بود.
رستم
در ادبيات پهلوى، «رتس تخمك»، «رتس تهم» و «رتس تخم» و در فارسى، «رس تهم» و رستم. لكن در اوستا، نامى از زال و رستم برده نشده، اما نام «راوت ستخم»، به عنوان يكى از القاب گرشاسب، در اين كتاب آمده است. «رستهم» و «رستم» در فارسى به معنى قوى، بزرگ هيكل، درشتاندام و رشد كرده آمده است.
رستم فرزند زال بود، همان پرورش يافتهي سيمرغ. او قدرت فوق بشرى داشت؛ كيقباد، كيكاوس و كيخسرو را به پادشاهى رساند؛ ديو سفيد را كشت و دوبار كيكاوس را از بند نجات داد؛ در تمام ميدانهاى جنگ و پهلوانى پيروز بود و، براى عظمت ايران، پيكار بسيار كرد؛ از هيچكس وهيچچيز هراس نداشت؛ قد او از هفتاد متر بيشتر بود، ششصد سال عمر كرد؛ گرز او نهصد مَن وزن داشت؛ هيچ اسبى توان سوارى دادن به او را نداشت جز رخش، كه اسبى استثنايى بود.
رخش از مصدر رخشيدن و درخشيدن آمده است، كه خود ارتباطى نزديك با خورشيد و دين مهرى دارد. رنگ رخش تركيبى بود از قرمز و زرد و سفيد و گلهاى بسيار كوچك در ميان آنها. زيردم و از چشم تا دهن اسب، سفيد بود و آن را «بورابرش» مىگفتند. رنگهاى زرد و سرخ و سفيد رخش نيز تأمل انسان را از رنگ نور خورشيد برمىانگيزد. رخش داراى عقل و هوش و شجاعت بسيار بود و با رستم به زبان خود سخن مىگفت و يكبار اژدهايى را كشت.
رودابه
مادر رستم، دختر مهراب كابلى، پادشاه كابل، بود. گفتهاند كه رستم از نسل رود است، زيرا كه خورشيد ازروى رودخانه طلوع مىكند و واژه رودابه نظر در همين مطلب دارد. دربارهي وجه تسميهي رستم– علاوه بر اينكه اين واژه ساده شدهي كلمهي رست تهم، رس تهم و رس تخم، به معنى كشيدهقامت و قوىهيكل است– داستان ديگرى را هم ذكر كردهاند و آن اينكه، پس از شكافتن پهلوى رودابه و بيرون كشيدن رستم به اشارت سيمرغ، چون رودابه بهبود يافت، كودك را نزد او بردند و او از شادى فرياد كشيد و گفت: «از بلا رستم»، يعنى آسوده شدم، و از اين جهت او را رستم نام نهادند:
بگفتا برستم، غم آمد به سر
نهادند رستمش نام آن پسر
در هنگام تولد رستم، دو دست او پر از خون بود و يكروزه بود كه يكسال مىنمود:
به يك روزه گفتى كه يكساله بود
يكى توده سوسن و لاله بود
از كودكى، زورمند و قوى بود. در همان اوان كودكى، پيلى بزرگ را كشت و به دژ «سپند» رفت و اهل دژ را به انتقام خون نريمان به قتل آورد و «كُك كوهزاد» را، كه زال خراجگزار او بود، بكشت. رستم بارها با افراسياب تورانى، براى نجات ايران، جنگيد و او را شكست داد. كيقباد را به پادشاهى رسانيد و، در عصر پادشاهى كيكاوس و كيخسرو، پهلوانيهاى بسيار كرد. سودابه (همسر كيكاوس) را، كه عامل قتل سياوش شده بود، كشت و براى نجات فرنگيس و كيخسرو، كه پس از قتل سياوش در بند افراسياب بودند، گيو را به تورانزمين فرستاد. در اواخر عهد گشتاسب، با اسفنديار رويينتن نبرد كرد و در آخر، به چارهگرى سيمرغ، او را كور كرد و كشت و، در يك واقعه بسيار غمانگيز و تراژيك، فرزندش سهراب «سرخروى» به دست وى به قتل رسيد. در زمان كشتن اسفنديار، رستم پانصد سال عمر داشت و در عهد پادشاهى بهمن، پسر اسفنديار و نوهي گشتاسب، كه خود از تربيتيافتگان رستم بود، به حيلهي برادر خود، «شغاد»، در چاه افتاد. در اين واقعه، رستم و رخش هر دو تلف شدند. اما رستم قبل از مرگ فجيع خود از برادرش شغاد، كه برسر چاه بود، تير و كمان خواست. شغاد تير و كمان را به وى داد و خود در پشت درخت چنارعظيمى پنهان شد. رستم از داخل چاه، تيرى به سوى چنار رها كرد، به طوري كه تير از چنار گذشت و بر بدن شغاد نشست و چنار و شغاد به هم دوخته شدند. مرگ رستم در سنّ ششصد سالگى وى روى داد.
خاندان رستم
همانگونه كه بيان شد، رستم فرزند زال يا دستان بود. زال فرزند سام و سام فرزند نريمان بود. رستم، علاوه برشغاد، برادر ديگرى نيز داشت به نام «زواره» و خود رستم سه پسر و دو دختر داشت: سهراب، كه به دست وى كشته شد؛ جهانگير، كه به طور ناشناس با پدر جنگيد ولى شناخته شد و از مرگ رهايى يافت، اما عاقبت ديوى او را از كوه پرتاب كرد و كشت؛ سومين پسر او فرامرز بود، كه بعدها به دست بهمن، پسر اسفنديار، به كينخواهى پدر، بر دار رفت. دختران رستم يكى «زربانو» بود و ديگرى «گشسب بانو». از سهراب نيز پسرى در وجود آمد به نام برزو (خوشقامت)؛ و از برزو پسرى پديد آمد به نام «شهريار».
بهمن، فزرند اسفنديار، پس از بردار كردن فرامرز، فرزند او «آذربرزين» را همراه با زربانو و گشسب بانو، دختران رستم، همچنين زال، پدر رستم، و دو فرزند زواره (يعنى «فرهاد» و «تخار») به بند كشيد؛ ولى به اشارت عمويش، «پشوتن»، آنها را به جز آذربرزين بخشيد و او را با خود به بلخ برد، اما در بين راه نجات يافت و بعدها با بهمن صلح كرد و جهانپهلوان سپاه او شد.افسانه يا حقيقتبه طور مسلم، معلوم نيست كه داستان رستم از چه زمانى وارد زبان فارسى شده است. محققان و مورخان حدسهاى بسيار زدهاند. در اوستا، كتاب دينى زردشت، نامى از رستم و زال نيامده است و درست هم همين است؛ زيرا كه رستم دين بهى را نپذيرفت و دعوت اسفنديار هم براى ورود او به اين دين مؤثر نيفتاد و تا آخر در آيين مهرى باقى ماند. البته، بايد گفت كه همهي اين حدسها فرضيهاى بيش نيست. در متن پهلوى بندهشن، همچنين در كتاب «درخت آسوريك»، از رستم نام برده شده است. بدون ترديد، داستان رستم يك داستان حماسى ملى است، در مقابل روايات دينى عصر گشتاسب و اسفنديار. بعضى گفتهاند رستم همان گرشاسب است، زيرا تمام صفات اين دو نفر نزديكى بسيار به هم دارند و محققان، داستان زال و رستم را با داستان گرشاسب از هم جدا نمىدانند و ريشهي داستان او را در فرهنگ ملى و محلى مردم سيستان يا زرنگ يا نيمروزجستجو مىكنند و آن را بازمانده زمانى مىدانند كه سيستان در تصرف اقوام سكايى بوده است.
حكايت رستم در عصر ساسانى در بين مردم موجود و رايج بوده و حتى در صدر اسلام اين داستان و داستانهاى ديگر ايرانى توسط شخصى به نام «نضربن حارث» يا حارثه در مكه روايت مىشد. نضر بن حارثه اين داستانها را از مردم بينالنهرين فراگرفته بود. بنابراين، بايد گفت كه افسانهي رستم نه تنها در مشرق ايران بلكه در مغرب اين سرزمين نيز رواج داشته است. اما بعضى از محققان، فرضيهي سكايى بودن داستان رستم را قابل ترديد مىدانند، زيرا فارسى بودن نام رستم فرضيهي سكايى بودن داستان رامنتفى مىسازد. پس، داستان رستم بايد مربوط به پيش از زمان تسلط سكاها بر سيستان باشد، كه از مشرق ايران به اين سرزمين تاخته بودند؛ و قطعاً اين داستان مربوط به چندين قرن قبل از ساسانيان است، به طورى كه در عصرساسانى، اين داستان كاملاً شناختهشده و مشهور بوده است. محتملاً، رستم مانند بعضى از پهلوانان ديگر شاهنامه– مثل گيو، گودرز و بيژن و ميلاد– از سرداران و پهلوانان عصر اشكانى بوده است، كه در سيستان داراى قدرت بسيار بودهاند. اگر چنين باشد، رستم، علاوه بر يك وجود افسانهاى و حماسى، يك شخصيت تاريخى نيز مىباشد كه، تدريجاً و به مرور زمان، به وجودى افسانهاى و حماسى تبديل شده است و تمام خصلتهاى پهلوانى در وجود او گرد آمده است. اما چون مدارك و اسناد عصر اشكانى به دست ما نرسيده و ساسانيان تمام آثار اشكانيان را از بين بردهاند، آنچنان كه بايد و شايد از شخصيت تاريخى رستم اثر چندانى در دست نداريم و بايد، مثل ساير قهرمانان و شاهان افسانهاى شاهنامه، به وجود افسانهاى او قناعت كنيم. اما اين دليل، انكار وجود تاريخى او به سبب نبودن مدارك و اسناد نمىتواند باشد و اگر، با شك و ترديد، وجود تاريخى او را بپذيريم، بايد قبول كنيم كه اين وجود غير از شخصيت افسانهاى او است، كه ششصد سال عمر كرد و هفتاد گز قد داشت و قدرت و زور خود را نزد سيمرغ به امانت مىگذاشت و هنگام راه رفتن تا زانو در گل فرو مىرفت؛ زيرا كه او هم خود از عجايب روزگار بود و هم رخش او؛ و نكته آخر اينكه، اسطوره و افسانه، مخصوص دورهاى است خاص و مردمانى خاص، كه با اسطوره و افسانههاى خود مىزيستهاند و ما امروز زندگى و خط سير حيات مردم هزاران سال پيش و آمال و آرزوهاى آنها را در لابلاى افسانهها و اساطير آنان درمىيابيم.
رستم کیست؟نژادرستم چیست؟سیمرغ چیست؟
مباحثی پیرامون نژاد و فرهنگ تاریخی سیستان
آشنایی با فرهیختگان و علمای سیستانی
آشنایی با فرهیختگان و علمای سیستانی
مدیر انجمن: matashfaraz
- behzad
- ★★★ نورچشمی ★★★
- پست: 142
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰, ۴:۵۳ ب.ظ
- جنسیت: مرد
- معرفی بیشتر: شاعر ونویسنده .البته براخودم مینویسم
- محل اقامت: بلوچستان.کنارک..پایگاه هوایی دهم شکاری
- تماس:
رستم کیست؟نژادرستم چیست؟سیمرغ چیست؟
پست خوانده نشده توسط behzad »
ای نگین سیستانم هامون/اگرچه همچون درخت پاییزی خشکیدی ولی من برتن خشکیده وترک خورده ات بوسه میزنم وفریاد میکشم:دوستت دارم
بازگشت به “ادبیات و فرهنگ سیستان”
پرش به
- خانه ی فرهنگ و هنر سیستان و بلوچستان
- ↲ خانه ی فرهنگ و هنر سیستان و بلوچستان
- ↲ انجمن ادبی پیام سیستانی شاعر، نویسنده و روزنامه نگار
- ↲ انجمن ادبی مهرداد مهربان فیلم ساز، نویسنده، مترجم، خواننده و اهنگ ساز
- ↲ انجمن ادبی غلامرضا عمرانی شاعر، نویسنده و پژوهش گر
- ↲ انجمن ادبی ابراهیم سرحدی شاعر و پژوهش گر
- ↲ انجمن ادبی محمودرضا آرمین شاعروپژوهش گرومسئول انجمن فرخی سیستانی
- ↲ انجمن ادبی دکترعبدالحسین فرزاد شاعر، مترجم و داستان نویس
- ↲ انجمن سیروس خمک ، عکاس
- ↲ انجمن ادبی امين الله سرابندی داستان نویس ، شاعر و پژوهش گر
- ↲ انجمن ادبی ابراهیم شیخ ویسی شاعر و نویسنده
- ↲ انجمن ادبی جواد شهنازی شاعر و پژوهش گر
- ↲ انجمن ادبی دکترمسعود میری شاعر، نویسنده وپژوهش گر
- ↲ انجمن ادبی غلام پیری شاعر
- ↲ انجمن ادبی محمدامین دهواری شاعر
- ↲ انجمن ادبی فاطمه سیستانی شاعر
- ↲ انجمن لیکو: منصور مومنی
- ↲ انجمن ادبی بهزاد محمدی
- ↲ انجمن ادبی راضيه حسينی طباطبايی شاعر
- ↲ انجمن ادبی ماشاالله خلیلی شاعر
- ↲ انجمن ادبی معصومه آتش فرازشاعر، گوینده و روزنامه نگار
- ↲ انجمن محمد شاهی پودینه ، عکاس
- ↲ انجمن ادبی سعید حاج حسینی شاعر
- ↲ انجمن ادبی داوود صیاد شاعر و خوشنویس
- ↲ انجمن ادبی حامد صوفی پژوهش گر و شاعر
- ↲ انجمن ادبی سارا سالاری نقاش، طراح لباس سیستانی، شاعر و پژوهشگر
- ↲ انجمن ادبی عبدالسلام بزرگ زاده شاعر و پژوهش گر
- ↲ انجمن ادبی عبدالرحمن حواشی شاعر
- ↲ انجمن ادبی پریا جهان تیغ شاعر،نویسنده، نمایشنامه نویس، دوبلور و مجری هنری
- ↲ انجمن ادبی ناصر نخزری داستان نویس
- ↲ انجمن ادبی غزاله حسین زاد بزی
- ↲ انجمن ادبی علی شهریاری شاعر
- ↲ انجمن ادبی عبدالحمید خدایاری شاعر، نویسنده و پژوهشگر
- ↲ انجمن پرند سرحدی نقاش و گوینده
- ↲ انجمن عادل آبیلی ، خواننده
- ↲ انجمن محسن پیری ، خواننده
- ↲ انجمن احسان سلیمانی مقدم ، خواننده
- ↲ انجمن حمیدرضا آیتی (آهنگری) محقق، آهنگساز، شاعر و نوازنده ی سنتور
- استان سیستان وبلوچستان - سرزمین دریا و کویر
- ↲ آشنایی با استان سیستان و بلوچستان
- ↲ اخبار استان سیستان و بلوچستان
- ↲ سفرنامه های سیستان و بلوچستان
- ↲ جاذبه های توریستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان
- ↲ محیط زیست استان سیستان و بلوچستان
- ↲ بانوان استان سیستان و بلوچستان
- ↲ صنایع دستی استان سیستان و بلوچستان
- اندیشه سرای سرزمین دریا و کویر
- ↲ اتاق فکر
- ↲ ایده سرای دانشجویان
- ↲ مباحث ویژه
- سیستان - سرزمین تاریخ ، فرهنگ و تمدن
- ↲ شهر سوخته سیستان
- ↲ ادبیات و فرهنگ سیستان
- ↲ نسب شناسی اقوام سیستانی
- بلوچستان - سرزمین دیرینه ها و فرهنگ بکر و زرین
- ↲ ادبیات و فرهنگ بلوچستان و بلوچ
- ↲ تاریخچه و پیشینه ی باستانی بلوچستان
- ↲ نسب شناسی اقوام بلوچ
- آوا و نمای سیستان وبلوچستان - MultiMedia
- ↲ آوا و نمای سیستان
- ↲ عکس سیستان
- ↲ موسیقی سیستان
- ↲ فیلم سیستان
- ↲ آوا و نمای بلوچستان
- ↲ عکس بلوچستان
- ↲ موسیقی بلوچستان
- ↲ فیلم بلوچستان
- کتابخانه ی سرزمین دریا و کویر
- ↲ کتابخانه ی تخصصی سیستان و بلوچستان
- ↲ معرفی کتاب های خواندنی
- تفریح و سرگرمی در سرزمین دریا و کویر
- ↲ تفریح و سرگرمی در سرزمین دریا و کویر
- موبایل ، کامپیوتر، نرم افزار و سخت افزار
- ↲ انجمن تخصصی موبایل
- راهنمای استفاده از تالار
- ↲ راهنمای استفاده از امکانات تالار