گذر از توتميسم، آشتي با حيوانات
آنچه مي آيد نوشتاريست اندر باب طبيعت فرهنگي سيستان زمين و نكات بكري از توتميسم مردم اين ديار. در جواب انتقادات احتمالي خوانندگان اين سطور بايستي پيشاپيش بر اين نكته صحه گذارد كه منظور از سيستان و هر آنچه به نوعي در جهت بازنمائي بافت فرهنگي اين ديار در اين تارنما گذارده مي شود به نوعي سيستان پنجاه سال پيش و پيش تر از آن مي باشد و در واقع در جهت پالايش فرهنگ سيستان كنوني است كه دست به چنين جسارت هائي مي زنيم؛ نكته ديگر آنكه كوشيده ايم گفتمان نويني را در فراشد سخنانمان ارائه دهيم و دم از ايده هاي بكر و نا گفته زنيم، باري بي گمان تاثير افكار بزرگاني چون زيگموند فرويد (ابر مرد علم روانكاوي)، فردريش انگلس (ماركسيست)، لوي استروس (مردم شناس و اسطوره شناس ساختگرا) و همچنين اشو زرتشت (پيامبر گياهخوار ايراني) در سير منطقي اين مقاله، غير قابل انكار خواهد بود .
توتم پرستي را شايد بتوان كهن ترين ِ مظاهر پرستش قلمداد نمود . نقطه مشترك تمامي ِ آنچه تحت عنوان توتم به تقدس گرفته مي شدند ( و نه به شكل بت پرستي) خوردني بودن مقدسات مي بوده است . مظاهر توتم پرستي كماكان به شكل فعال خود در ميان اديان سامي، آريائي و بوميان استرالياء و آمريكا هم ديده مي شود؛ با در نظر گرفتن اين نكته كه هر آنچه توتم مي بوده سر انجام به گونه اي تابو هم مي شده (يعني در حالت عادي ِ خود ديگر قابل خوردن نمي بوده و يك سري پرهيزات ديگر نيز بر آن اعمال مي شده از جمله دست نزدن به توتم)، روشن است كه خوك براي يهوديان، كبوتر براي مسيحيان، سگ (و خوك) براي مسلمانان، شتر براي زرتشتيان و گاو براي هندوان از مظاهر بارز توتميسم اين اديان خواهند شد؛ در ميان قبايل بومي، نامگذاري فرزندان و طايفه ها به نام توتم آن قبيله امري مرسوم مي بوده كما اينكه خاندان كلبي (به معني سگ) در ميان اعراب از شناخته شده ترين ِ ايشان مي باشند و بنا بر برخي گمانه زني ها، لفظ زرتشت نيز صورت تخفيف يافته "زرد اشتر" (به معني شتر زرد) مي باشد .
كنكاشي در فرهنگ عامه سيستانيان، وجوه زنده اي از توتم پرستي ايشان را بر ملا خواهد كرد بگونه اي كه مي توان كهن ترين فرم توتميسم را نيز در اين ديار جست: تقدس آب هامون به قدري جدي مي نمايد كه گويند نطفه پيامبر گياهخوار ايراني، اشو زرتشت، در اين درياچه گمارده شده است . در مرحله بعدي به تقدس انگاشتن درخت كورگز كه مشابهت زيادي با درخت سرو ِ مقدس زرتشتيان دارد خواهيم رسيد كما اينكه پس از استيلاي فرهنگ اعراب و دين ِ اسلام ِ ايشان و تظاهر كنوني آن در سيستان به صورت مقبره بي بي دوست، باز هم شاهديم كه در سرتاسر اين مكان زيارتي، درختان كورگز بصورت متعدد كاشته شده اند؛ مرحله سوم توتميسم مردم سيستان را مي توان در تقدس پرنده پلپلاسي (= پرستو) رديابي كرد (گويند نشستن آن بر بام خانه ها خوش بختي آرد) و سرانجام در مرحله چهارم مي توان تقدس حيوان گاو را بر شمرد؛ احتمالا مورد آخر به قدري در ذهن خواننده اين سطور عجيب بنمايد كه وي را از باز خواندن ادامه متن بگريزاند، باري لختي شكيبائي گره از جسارت جستارمان بر خواهد گشود .
چرائي توتميسم:
ديدگاه فرويد من باب توتميسم و تابوگرائي، از درخشان ترين ديدگاه هاي مطروحه تا به امروز مي باشد، وي توتم را زاده ذهن برادراني مي داند كه در ادامه احساس گناه ناشي از پدر كشي، به تقدس گرفته مي شود . دليل اين جنايت بزرگ تاريخي، ممانعت پدر از آميزش با مادر ذكر مي شود؛ باري اين ديدگاه بيش از آنچه از دقت نظر برخوردار باشد، ته مايه هاي جسارت فرويد را نشان مي دهد. در ادامه مي كوشيم نظرات و ايده هاي تكميلي خود را در اين باب اضافه كرده به نتايج متكامل تري دست يازيم .
ممانعت روز افزون پدر از دستيابي كودك به پستان مادر، محوريت اساسي گفتمان فرويد را تشكيل مي دهد، اما وي هيچگاه به جايگزيني پستان حيوانات اهلي به جاي پستان مادر (براي انسان بالغ) سخني نراند، ضمن اينكه هيچگاه به حيوان كشي به عنوان عملي مذموم و بر انگيزنده احساس گناه، نظري نيانداخت . شواهد علمي و تجربي نيز حاكي از گياهخوار بودن اوليه انسان و عدم توانائي فيزيكي وي براي گوشتخواري مي باشد .
گفتيم كه دسترسي انسان بالغ به پستان گاو و دوشيدن شير وي جايگزيني شد براي حرمان مادر، باري اين نيز به گونه اي تخطي از نام پدر (اصطلاحي در عرف روانكاوي به منظور بيان پرهيز و شايد همان تابو) را در خاطره انسان زنده مي كرد ـ لازم به ذكر است كه اگر چه در شرايط بدوي، جايگاه فرزند و پدر به شكل امروزين آن چنين قانونمند و سرشار از پرهيز ها نمي بود اما شواهد حاكي از از گذر بشر از مرحله كموني اوليه به كموني ثانويه (جداشدن روابط جنسي فرزندان با مادر)، در اين مرحله (يعني اهلي كردن حيوانات) مي باشد ـ ، كشتن گاو علاوه بر بازنمائي نام پدر، دليل ديگري نيز مي توانست داشته باشد: رنگ مشكين اين جانور مرگ رادر ذهن بشر بدوي زنده مي كرد (رنگ خون لخته شده، تن كبود مرده، شب و خواب) كه در برابر رنگ حيات يعني سپيدي قرار مي گرفت (رنگ شير مادر، خورشيد، روشنائي و همچنين مايع مني) و كشتن آن در واقع چيزي جز دفع بلا نمي بود؛ شايد كهن ترين اشاره به اين "سياه كشون" بازگردد به اسطوره پلوتون يونانيان كه براي خشنودي اين الهه و دفع بلا از نوع بشر، جانوران مشكين قرباني مي شدند .
در هر حال احساس گناه و تخطي از نام پدر پس از كشتار اين حيوان به قدري شديد مي بود كه حالت كاملا توتمي به اين جانور زبان بسته بخشيد و لذا مشمول قانون تابو نيز قرار گرفته می شد؛ كما اينكه كشتن گاو در ميان هندوان عملي مذموم بر شمرده مي شود، در سيستان نيز اصطلاح ِ unduno goshte gow (هندی و گوشت گاو؟!) بیانگر این تابو می باشد؛ نيز در ميان قبايل بومي كنوني نيز كشتن حيوان ِ توتمي محدود به مراسم و مناسك ويژه بوده و آداب خاص خود مي دارد . خوردن گوشت حيوان نيز بيانگر برخورداري از تقدس و زندگاني جانور مقدس قلمداد مي شده است (كه پيدايش آتش هم به اين روند سرعت روز افزون بخشيد)، فرويد اَشكال بعدي پرستش را تكامل يافته توتميسم مي داند.
بازگرديم به بحث اولمان، گفتيم كه گاو در نزد سيستانيان، حيوان توتم مي باشد؛ دلايل قابل ذكر عبارتند از:
1. در سيستان رسم است كه از ميهمانان با قرباني كردن حيوانات پذيرائي شود، اين امريست كاملا سمبوليك و در واقع به منظور دفع شر از سر ميهمانان و بازخريد حيات مقدس حيوانات توتم و اعطاي آن به ميهمان مي بوده است (اين آئين در سرتاسر ايران مشهود است، اما به سيستان رفته ها خوش دانند كه چنين خونريزي هائي در سيستان، حالت افراطي به خود گرفته است)
2.
الف) بر پایه ی نوشتههای پهلوی میتوان این گونه نتیجهگیری كرد كه: هنگامی كه دیو بدی به گاو نخستین رسید، گاو برخلاف تلاش اهورامزدا بیمارشد و سرانجام، چشم از جهان فرو بست. روان گاو [=گوشورون] ظهور مردی را كه حامی حیوانات باشد از اهورامزدا خواستار شد و اهورامزدا فرهوشی زردتشت را بدو نمود. سپس از هر یك از اعضای گاو نخستین پنجاه و پنج نوع غله و دوازده نوع گیاه شفابخش رویید و این رستنیها شكوه خود را از نطفه ی گاو نخستین گرفت. از این نطفه یك جفت گاو (نر و ماده) پدید آمد و به دنبال آن ها دویست و هشتاد و دو جفت (بندهش: دویست و هفتاد و دو نوع) از هر یك از حیوانات روی زمین ظاهر شدند.» (محمدجعفر یاحقی، فرهنگ استوره ها، برگ های ۳٦- ۳۰)
ب) در فرهنگ اسطوره ها واژه ی «گاو» بر سر یك دسته از جانوران، از قبیل گاومیش، گاوگوزن، گاوگراز و گاوماهی دیده میشود و نشانه ی آن است كه این كلمه در اوستا اسم جنس بوده است. گوسفند هم كه امروز به نوع میش، اعم از نر و ماده، اطلاق میشود در اصل «گیوسپنت» [گاو مقدس] بوده است و در ایران باستان میان چارپایان از همه مفیدتر تلقی میشده است.
ج) از آثار باقیمانده از آیین ميترائيسم، به ویژه در اروپا استنباط میشود كه: گاو در علفزار مشغول چراست، میترا از راه میرسد، گاو را دستگیر میكند و بر دوش میگذارد، گاو از دوش میترا به پایین جسته و فرار میكند، مهر گاو را دنبال میكند و بر پشت گاو میجهد، پاهای گاو خسته را به دوش گرفته و گاو را به پشت انداخته میكشد و پوزه ی گاو به زمین كشیده میشود. او گاو را كشان كشان به سوی غار میبرد. در برخی پیكره ها میترا سوار بر گاو میشود و شاخ های او را در دست میگیرد و پیروزمندانه میراند. گاه میترا را نشسته بر گرده ی گاو با دشنهای كه در كتف گاو فرو برده است، نشان دادهاند. با كشته شدن گاو، دگرگونی اسرارآمیزی در جهان پدیدار شد. از مغز تیره ی پشت گاو نر، گندم و از خون گاو، بوته ی مو و از بدن گاو، همه ی سبزی ها و گیاهان سودمند دارویی رویید. از نطفه ی گاو (كه ماه آن را پذیرفته و پالوده بود) انواع حیوانات مفید پدید آمد. بدین ترتیب قربانی كننده (میترا) با اجرای قربانی باعث یك زندگی تازه و غنی شد، سپس سوار ارابه ی زرین (كه چهار اسب سفید آن را میكشند) شد و به آسمان بالا رفت و در آسمان تاخت و زمین را نگریست."
=> مشابه آنچه گفته شد، در زبان سيستاني اسامي گوناگوني بر روي حيوانات، پرندگان، حشرات و گياهان گمارده شده كه همگي داراي اسم جنس "گاو" مي باشند:
شتر = lebagow
گوسفند سفيد = gowzal
گوزن = gowgazo
پليكان = lagow
نوعي حشره = gowroba
نوعي حشره = govkekhodA
نوعي پرنده = gowcharonak
نوعي انگور = chashegow
دور از انتظار نخواهد بود اگر واژگان gowj (=زنبور) و گربه (گاو روباه) را هم صورت هائي اشتقاقي از واژه گاو بدانيم.
3. گفتيم نامگذاري قبايل به توتم خاص آن قبيله امري مرسوم می بوده چرا كه نياي انسانها را توتم ِ خويش مي دانسته اند، در سيستان داريم خاندان: اشترك زئي (= فرزندان شتر، معادل عربي= بني جمل)، پودينه (= گل پونه)، گرگ و احتمالا گرگيچ، گاو دار و ...
4. در بقاياي كنوني تخت جمشيد مي توان شيري را ديد كه به گاوي حمله مي برد، گفتيم كه كشتن گاو امري كاملا سمبوليك و به منظور بر خورداري از نعمت حيات و زندگاني مقدس حیوان توتم قلمداد مي شده (نيز گفته مي شود بشر بدوي كه طاقت ديدن پيري و كهولت توتم خويش را نمي داشته، پيرانشان را تحت مراسم خاصي به كشتار مي گرفته)؛ در تاريخ سيستان نيز اینگونه امده كه گاو بازي ( گويا به سبك اسپانيولي كنوني آن) از آداب مخصوص پذيرائي ميهمان در دربار يعقوب ليث مي بوده است .
5. پيكر گاو هاي شهر سوخته و يافته هاي مردم شناسي اين مكان باستاني بيانگر اين واقعيت است كه توتم ِ گاو در ميان ايشان ارزش و منزلت خاص خود را مي داشته است .
6. فرويد اشاره اي دارد مبني بر برچيده بودن معاني متضاد در فرهنگ هاي باستاني، بدين معني كه در سيستان بعنوان مثال واژگان kor, dar karda, lavAr به ترتيب به معاني " (ثم) كوچك : kor somm و (ميخ) بزرگ : kor me'x" ، " فرو بردن و در آوردن" ، "خيلي گرم و خيلي سرد" مي باشند . ـ در فارسي روزمره نيز شايد بتوان واژه "چيدن" را داراي هر دو معني متضاد دانست: برداشتن (گل چيدن) و گذاشتن (مهره هاي شطرنج را چيدن يا تيرك دروازه ها را چيدن) ـ ؛ كما اينكه در سيستان احترام به آئين زرتشت، گاهي به نفرت از آن تبديل مي شود: dar me'dA (آتش مي زنم) را در اوج تنفر بيان مي كنند، gabr (زرتشتي) به معني انسان بدبخت ـ در زبان فارسي قديمي نيز اينگونه است ـ ، Atesh kash (آتش كش) به معني انسان فلاكت زده و ... . به همين سياق احترام به گاو، گاهي به نفرت از آن تبديل مي شود: در سيستان به افراد بي عاطفه "گاو مهر: gow me'r" گفته مي شود ـ در زبان فارسي روزمره نيز مشابه اين منش وجود دارد، بطوريكه به انسان كودن و بي مراعات، گاو خطاب مي شود ـ ؛ اين اصطلاح به طرز شگفتي ما را به آئين ميترائيسم (مهر پرستي) و گاو كشته شده توسط مهر (ميترا) سوق مي دهد .
اين همه گفتيم كه بازگوئيم كشتار حيوانات ريشه در كودكانه هاي بشر بدوي مي داشته است و مي بينيم كه چه تاوان سنگيني براي اين بدعت خود در ميان نسل هاي كنوني مان پديد آورده: گوشتخواري و جنگ و خونريزي هاي مذهبي و پايمال نمودن اصول اخلاقي و همچنين پيدايش انواع بيماريهاي خفيف تا مهلك ... . و اكنون كه ذهن بشر به چنان ترقي هاي ارزشمندي رسيده جاي بسي افسوس است كه وي دل از كشتار حيوانات بر نكنده است و كاش باري ديگر به روشنگري هاي زرتشت گوش باز فرا دهيم كه در هفت هزار سال پيش مي گفت :
" در جهان برای چارپایان نگاهبان بیآزار و آیینشناسی نیست. مردمان نمیتوانند دریابند كه باید با زیردستان رفتاری به سزا كنند. (سرود 29، بند 1 تا 3) "
پيوست: - نخستين انيميشن دنيا برگرفته از ظرف سفالين شهر سوخته كه تصوير متحرك بز و درختي در كنارش را نشان مي دهد شايد قالبي نمادين براي گذر از توتم گياهي به توتم حيواني باشد، در اوستا از داستان "بز و درخت آسوريگ" نامي برده شده است كه به طرز شگفتي تصوير منقوش بر ظرف سفالين مزبور را برايمان يادآوري مي كند . - در جاي جاي اساطير ايراني، پرورش پهلوانان بر عهده حيوانات مي بوده كه اين خود نيز چيزي جز توتم حيواني را بر ملا نمي كند (زال و سيمرغ، فريدون و گاو برمايه، ...)
- شايد بتوان نامگذاري دختران به اسم انواع گل ها، گياهان، پرندگان، حشرات و حيوانات را نيز از بقاياي توتميسم پارسيان دانست (پرستو، پروانه، سوسن، ياسمن، بنفشه، لاله، پونه، سروناز، غزال، لادن، مريم، نرگس، نيلوفر، هما و ... )