کتاب فارسی ما....!!

مکانی برای تفریح و سرگرمی
ایده ها و پیشنهادات جالب و بامزه را اینجا بیان کنید
همدیگر را شاد کنیم

مدیر انجمن: rasool

آواتار کاربر
4z4
اتاق فکر
اتاق فکر
پست: 263
تاریخ عضویت: شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۹, ۸:۲۲ ب.ظ

کتاب فارسی ما....!!

پست خوانده نشده توسط 4z4 »

گاو ما ما مي كرد
گوسفند بع بع مي كرد
سگ واق واق مي كرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي
شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود. حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند. او هر روزصبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند.
ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد . كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد. پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود.او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند. پتروس در حال چت كردن غرق شد .
براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود . ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود ودلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سرنداشت. قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند.
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود . الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند .
او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد.
او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او ازچوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديگر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد.
ای خدای بزرگ یاری ام ده وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفش های او راه بروم!!
دکتر شریعتی

بازگشت به “تفریح و سرگرمی در سرزمین دریا و کویر”